از رפּے کینــﮧ نیــسـت اگــر خـَنجــر بــــﮧ سـینـــﮧات مــے زننــב

ایـלּ مرבمــــاלּ تنـــها بــــﮧ شــرط چاقـــפּ

בل مــــے برنـב !

تو فقط با من باش…

من قول میدهم با خودم هم قطع رابطه کنم !

میدونی بهشت کجاست؟؟؟

یه فضای چند وجب در چند وجب

بین بازوهای تو!!!

دوست دارم دستم به اون مخاطب خاص برسه

  بگیرمش کلی کتکش بزنم

  یهو وسطش بزنم زیر گریه 

  بگم اخه دیوونه دلم برات تنگ میشه

  این قدر ازم دور نباش خب..!

  تمام خوبـــــی حس مالکیت اینه که 

 

 

ازکسی که دوسش دارم بپرسم مـن مال کی هستم؟!

 

 

و اون بدون معطلی بگه:

 

 

 

فـــــقط مـــــال مـــــــــــن

 

اگر فاصله ها باعث بشه نتونم ببینمت مهم نیست !

” حس داشتنت ” به قشنگیه دیدنته ...!

ساقی بیخیال...

من دیگر نیستم! سهم مرا هم بریز برای زمین...!

بگذار جاده ها مست کنند

شاید مسافرم را برایم پس اوروند...

ببند در آن دلت را …

که به روی همه باز است !!!یخ کردم … !

سلامتیه همه اونایی که یه روزی یه

عشقی داشتن یه

همدمی داشتن

یه دلی داشتن اما الان به هر دلیلی تنها شدن...

به سلامتی اونایی که موندن زیر آواری که

یه روزی فکر میکردن محکمترین تکیه گاهشون میشه...

ܔܜܔܔܜܔܔܜܔܔܜܔܔܜܔܔܜܔܔܜܔܔܜܔ

به سلامتی کسی که وقتی دل بست، تا آخرش درو روی همه بست...!

زنـدگے زیباسـتـــ ...

بــﮧ زیبایے چشمهای پـُـفـ ڪرده از

هِق هِق هــای شبــانـﮧ !

بــﮧ زیبایے بغــض نفس گیـر روزانــﮧ ...

بــﮧ زیبایے قلب تڪـﮧ تڪـﮧ شُده از

شڪستنهای بیشمـار ...

بــﮧ زیبایے نفسے ڪــﮧ از تنگے بالـا نمیایـد !!

بــﮧ زیبایے تمام شدن تـدریجے مـن ...

آری

"زنـدگے زیباستــ ـــ"

تا حالا بی دلیل حس تنهایی داشتی ؟؟؟

همیشه همین طوره

یه وقتایی اگه اطرافت پر از آدم باشه بازم درونت یه جورایی تنهاست و ...

دلت یه جورایی  دلتنگی داره ...

معلوم نیست دلتنگ چه کسی  هستی ...  ولی دلتنگی ...

دلیلش چی میتونه باشه ؟؟؟

یه تنهایی بی دلیل ... یه دلتنگی خاص ...

یه حالت شیرین ،  ولی پر درد !!!

 شهادت حضرت رقیه در سروده شاعران
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم     روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد     ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم
* * *
اشک یتیم
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم     رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید     در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شرای عمه دگر کاسه صبرم     بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من     بنشین به کنارم، پریشانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق     چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه     پیش نظر مردم بیگانه بگرییم

 گاهي آرزو مي کنم... 

کاش هرگز نمي ديدمت تا امروز غم نديدنت را بخورم!!!

کاش لبخندهايت آنقدر زيبا نبودند که امروز آرزوي ديدن يک لحظه

فقط يک لحظه از لبخندهاي عاشقانه ات را داشته باشم!

کاش چشمان معصومت به چشمانم خيره نمي شد تا امروز

چشمان من به ياد آن لحظه بهانه گيرند و اشک بريزند!

کاش حرف هاي دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با خود نگويم

" آخه چرا ما!!!!!

تاکجای زندگی باید ز دلتنگی نوشت 

تا به کی بازیچه بودن توی دست سر نوشت

تا به کی با ضربه های درد باید رام شد

یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد

بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار

خسته از این زندگی با غصه های بیشمار...

نـہ از اومـدטּ کسـے ذوق زده میشم ،

نہ کسے از ڪنآرمـ بره حوصلـہ دارمــ نآزشو بـخـرمــ ڪہ بـرگرده ...

مـטּ آدمــ بے احسآسے نیستمـ !

مـטּ بے معرفـتــ و نآمرد نیستمــ ...

فقط خستہ امــ ...

از همـہ چے !

چون یہ زمآنے ڪسآیے وارد زنـدگیم شـدטּ
نـہ 
ڪـہ یہ سرے بـآورامو از بیـטּ بـردטּ ...

کاش بارانی ببارد
قلبها را تر کند بگذرد
از هفت بند ما صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند بشکند
در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک بی بار دعا را
تر کند مثل طوفان بزرگ نوح
در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند
چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران که می بارد شما را تر کند

چرا....................؟؟؟؟

من عاشـــــــــق نیستم!

فقط گاهی… حرف تو که میشود دلم…

مثل اینکه تـــــــــب کند گــــــــرم و ســـــــــرد میشود

توی سیــــــــنه ام چـــــــــنگ می زند آب میشود…

ای کاش می دانستم دنیایش چقدر کوچک بود

وقتی که بهم گفت : به اندازه دنیا دوست دارم

...

...

ﻣﻦ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺖ !

ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ

ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺵ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻫﺮﺷﺒﻢ ﺷﺪ .

ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ .

ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !

ﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !

ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯽ !

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﻦ ، ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . . .

 می پوشانم 

دلتنگی ام را

با بستری از خاطرات

اما باز کسی در دلم ،

" تـــــــــــــو "

را فریاد می زند....

 خدایا...

مارو ب آنکه قسمتمون نیست عادت نده....

همیشه عاشق رنگهای شاد بودم

ولی با دیدن چشمانت

سیاهی زیباترین رنگ روزگارم شد

قلبم درد میکنه, تشخیص دکترا جراحیه...

چطور میتونم خونه ی تو رو بدم زیر تیغ جراحی؟!

اینجا تنها جاییه که تو هنوز توشی بعد گذشت این همه سال...

گل یا پوچ ؟؟؟؟

دستت را باز نکن ٫ حسم را تباه مکن!

بگذار فقط تصور کنم در دستانت

برایم کمی عشق پنهان است ...

همیشه در عجب بودم که چرا در جاده عشق

پا به پایم نمی آمدی

حتی وقتی آهسته و پیوسته میرفتم

امروز فهمیدم ریگی که در کفشت بود تو را می آزرد

پاهایم را که در آب میزنم ، ماهی ها جمع میشوند

شاید اینها هم فهمیده اند که یک عمر طعمه ی روزگار بوده ام !

 دست به صورتم نزن ...


می ترسم بیفتد نقاب خندانی که بر چهره دارم !!!

و بعد سیل اشک هایم, تو را با خود ببرد ... و باز من بمانم و تنهایی !!!

جـهـنمـے ڪـﮧ مـטּ مـے روم

شعلـــﮧ اے بَـرآےِ آتَــش زבטּ خیــآلت ندآرב

جهـنمـے ڪـﮧ مـטּ مـــے روم

حتـے آن قدر گـرم نیـسـت ڪـﮧ یخِ خــآطره اَت رآ آب ڪـنــב

جهـنمـے ڪـﮧ مــטּ مـــے روم

فـقط جهـنـم اَســـت

جـــآیـــے ڪـﮧ تـــو آלּ جـــآ نیـــســتـــے

  √ √ دوســـت داشتنت هرگـــز برایـم تکـــراری نمـے شـود! 

 √ تــــــــو...

 √ √ همیشــــہ شعـــر تازه ی منــــــے...! 

 کسی که راحت تو رو میذاره زیر پاش میره

دو قدم جلوتر داره زیر پای کسی دیگه له میشه

قانون طبیعت اینه از هر دستی بدی میگیری !